گفتني ها و ناگفتني ها
در زندگي همه ي ما خواسته و ناخواسته موضوعاتي پيش مي آيد كه فكر ما را مشغول مي كند به طوري كه انگار ان موضوع تبديل به يك نظر و ايده و رفته رفته به يك هدف تبديل مي شود كه تمام دغدغه فكريمون رسيدن به ان هدف مي شود.
وقتي به خودم فكر مي كنم احساس مي كنم كه اين مساله بارها براي من پيش آمده و هدف هايي ذهنم را مشغول كرده اما جاده دراز است و قدم هاي ما اندك.
بذار با يك مثال برات بزنم : وقتي براي كنكور كارشناسي در هر شاخه و رشته و مقطعي كم درس خوندي چرادفترچه مي گيرو در كنكور شركت مي كني مگه نمي دوني كه معني كنكور و سوالات كنكور يعني چي براي چي شركت مي كني؟ اين بخاطر اميد كه تو قلب و دل همه ي مردم است اما بعضي ها مي بيننشو بعضي ها نمي بينن شايد بخواي بگي اين چه اميدي است كه بدون خواندن درسها مي شود انتظار قبولي داشت؟
بذار اينطوري برات بگم كه همين اميدها و انتظار ها هستند كه تورو براي قدم ديگري تو همان جاده دراز اماده مي كنن حتي اميدهاي پوچ و غلط . انگيزه كه ايجاد شه و فكر كه بكار بيافتد ديگر مهارشدني نمي باشد بايد رفت بايد راه و جاده را پيمود بايد رفت جلو اگر هم نري ميبرتت .
من هم مي خوام برم جلو و راه افتادم دارم ميرم جلو تا به ته آن جاده اي كه انتخاب كرده ام برسم (انشاءلله).
۲ نظر:
سلام محمد جان
وبلاگ قشنگ و پر محتوا داری ، بهت تبریک میگم.
شما می تونید یکم اطلاعات در باره اختراع و حمایت از مخترعان در کانادا برای ما مطلب تهیه کنید
با تشکر
سلام كامران عزيز مرسي از تشريف فرماييت و نظرتون
چشم حتما چيز ديگه اي نمي خواي؟
برات مطلبتو آپ مي كنم رو وبلاگم حتما سر بزن بخون ايشالله كه بتونم كمكي كرده باشم بهت
با تشكر فراوان
ارسال یک نظر