اولين و كامل ترين وبلاگ فارسي در رابطه با تحصيل در خارج از كشور.

در صورتی که علاقه مند به افزودن وبلاگ mtcanada به لیست وبلاگ های خود هستید،خواهشمندم تنها با عنوان:
"هدف من: كانادا:تورنتو،ونکور/امریکا/استرالیا ، تحصيل-كار و زندگي"
لینک دهید و چنانچه مایل هستید وبلاگ خود در لیست وبلاگ های منتخب این وبلاگ افزوده شود در قسمت نظرات، آدرس و عنوان وبلاگ خود را منتشر نمایید.
-باتشکر از توجه و همکاری شما- ؛ مدیریت وبلاگ : محمد

(كپي برداري از مطالب وبلاگ mtcanada فقط با ذكر منبع مجاز مي باشد.)
MTCanada.Blogspot.Com
MTCanada.blogfa.com (*آدرس جدید بدون فیلتر وبلاگ mtcanada)

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

Happy Christmas

لينك مطالب منتخب پیشین این وبلاگ:
  1. راهنماي چگونگي دريافت پذيرش و بورسيه تحصيلي
  2. روش ثبت اختراع در کانادا
  3. معرفي دو كتاب بسيار مفيد براي يادگيري زبان
  4. يك جمله اي هميـشه يادت باشه
  5. تمامي پرش ها و پاسخ هاي مربوط به تحصيل در خارج از كشور
  6. داستان انتخاب واحد
  7. توصيه نامه


Happy Christmas!
December 2
5 , ೨೦೦೯

اميدوارم از عكس هايي كه براتون گذاشتم خوشتون اومده باشه و لذت برده باشيد.
ايام به كام
تعطيلات خوش بگذره (;

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

چقدر همو درك مي كنيم؟


  • لينك مطالب منتخب پیشین این وبلاگ:
  1. راهنماي چگونگي دريافت پذيرش و بورسيه تحصيلي
  2. روش ثبت اختراع در کانادا
  3. معرفي دو كتاب بسيار مفيد براي يادگيري زبان
  4. يك جمله اي هميـشه يادت باشه
  5. تمامي پرش ها و پاسخ هاي مربوط به تحصيل در خارج از كشور
  6. داستان انتخاب واحد
  7. توصيه نامه

  • سلام به همه ي دوستان از تمامي دوستان كه در پست قبلي من رو شرمنده كردند و با نظرهاي بسيار زيبا و قشنگشون من رو دلگرم كردند تشكر مي كنم و نهايت سپاس را دارم.

از همگي ممنونم با اينكه بعضي ها هر روز سر مي زدند ولي مطالب همان مطالب قبلي بود عذر مي خوام.خودم سر وبلاگ دوست بسيار عزيزم محمد لطيفي بارها و بارها همين مساله رو تجربه كردم با اينكه هر روز سر مي زدم اما چندين ماه خبري از پست جديد نمي شد.من ايشون رو درك مي كردم و خوب پروسه دكتري واقعا پروسه سنگيني هستش تا اينكه خودم وبلاگ زدم و بعد از چند ماه مداوم پست منتشر كردن شرايط طوري شد كه من هم مثل محمدجان ديگر نتونستم مرتبا سربزنم و پستي منتشر كنم.

اين روزا حالم اصلا خوب نيست واقعا فكر مي كنم يه جورايي بيمار شدم.روزگار اون طوري نمي گذره كه من انتظار دارم.درسها خيلي اذيتم مي كنن. اگر واقعيت رو بخواين استادها خيلي اذيت مي كنن دانشجوها رو وگرنه درسها با وجود اساتيد مجرب و كاربلد مگر ممكنه كه سخت شن.خيلي بد درس مي دن افتضاح تدريس مي كنن اصلا تدريس نمي كنن ، قصه مي گن.من نمي دونم ديگه بايد چي كار كنم حدودا 4-5 هفته ي ديگه امتحان ها شروع مي شوند حالا من فقط نه بيشتر دانشجوها موندن چطوري مي خوان واحد هايي كه برداشتن پاس كنن.بسياري از دوستانم ترم آخر هستن باوركنيد همشون عيت خ.ر موندن تو گل.ديگه هممون يه جورايي به بن بست رسيديم نمي دونم من كه با همه ي اين اوضاع عقب نكشيدم اما ديگه بي خياله اين ترم شدم چون هر چقدر تلاش كنم فايده اي نداره.بذاريد يه چيز جالب براتون تعريف كنم كه حال و روزمون رو بهتر بفهميد.

من به گفته ي بچه ها درس سخت افزارم تو دانشگاه خيلي عالي و خوبه (بر عكس عقيده ي خودم) دو هفته پيش وقتي رفتم سر كلاس سخت افزار ،ديگه آخراي كلاس بود استاد يه تمرين داد گفت بايد تو كلاس حلش كنيد تمرين فوق العاده سخت بود(اما نه براي من خداييش نمي دونم چرا ولي اگر سخت ترين مساله ها رو هم بهم بدن بالخره يه طوري حلشون مي كنم)دختر و پسر بود كه داشتن به هم ديگه نگاه مي كردن منم چون تهه كلاس رديف آخر آخر نشسته بودم يه لحظه كه رو به رو را نگاه كردم ديدم همه سراشون پايينه و يه جورايي دارن تظاهر مي كنن كه دارن تمرين حل مي كنن.فكر كنم حدوده 3-4 دقيقه اي گذشت ديدم نه خير كسي مردش نيست مثل اينكه هيچ كس نمي خواد تمرين رو حلش كنه و منتظر يه فرجي هستن.بچه ها كه رديف آخر پيش من نشسته بودن از وقتي كه تمرين پايه تخته نوشته شد هي عين سوزن چرخ خياطي مي گفتن محمد باندشو برو حل كن پاشو ديگه.آقا منم هم بلا نسبت خ.ر نشدم دستمو بلند كردم گفتم استاد من بيام حلش كنم گفت بيا.يه لحظه ديدم همه برگشتن دارن تهه كلاسو نگاه مي كنن.يه جورايي خجالت كشيدم و نيشم باز شد.رفتم پايه تخته استاد ما‍‍ژيك رو بهم داد منم كمتر از 1 دقيقه حلش كردم آقا خودمو مي گي دهنم كف كرده بود.حل كردمو رفتم نشستم بعد استاد يه چيزايي درس داد و كلاس تمام شد.ديگه داشتم وسايلم رو جمع مي كردم رفتم دوباره پايه تخته تا تمريني كه استاد داده بود تا در منزل حل كنيم (كه من هم اون رو هم حل كرده بودم) از رو ميزش بردارم.تمرينم رو پيدا نكرده بودم مثل اينكه يكي پيچونده بودتش چون سر كلاس از استاد پرسيدم كه درست حل كردم اونم گفت اره تازه بيشتر از اون چيزي كه من مي خواستم حل كردي.بخاطر همين چون كسي هم به اون صورت حل نكرده بود مسمم شدم كه يكي ......آره (پيچوندتش).خيلي ناراحت شدم روم پشت به كلاس بود برگشتم تا برگردم كه وسايلم رو بردارم ديدم يه دختر خانمي داره مياد به طرفم توجه نكردم گفت ببخشيد آقاي......! گفتم بفرماييد گفت مي شه به من سخت افزار ياد بديد منو مي گي انگار منو برق گرفته بود شكه شدم.(اينو بگم كه من از تدريس خيلي خوشم مياد و خوشبختانه استعداد خوب و سابقه درخشاني هم تو اين ضمينه دارم.-و يكي از آرزوهاي من تدريس كردن تو دانشگا ه هاي دنيا نه تنها فقط يك جاي متمركز است يه جورايي دوست دارم دانشي كه خدا بهم هديه داده با تمام انسانهاي دنيا شريك شم و به عنوان يك ايراني و انسان كار مفيدي كرده باشم.البته اگر لياقتش رو داشته باشم ]يه جورايي استاد بين المللي[.بعد بهش گفتم كه اتفاقا قبل از شما هم بهم پيش نهاد شده بود ولي من فكر نمي كنم بتونم....(اول ترم از طرف هسته علمي دانشگاه بهم پيش نهاد داده بودن كه كلاس هايي كه در اون ها توانايي لازم رو دارم مطرح كنم و براي دانشجوهايي كه مشكل دارن كلاس بذارم تا اون ها هم استفاده كنن).همينطور كه داشتم با اين خانم صحبت مي كردم يه خانم ديگه صدام كرد بعد اون خواهش كرد نفر بعدي آقايون بودن ، دوستانم ، ديگه مونده بودم چي بگم قبول كردم و شماره تلفن همراهمو خانم ها و بقيه كه نداشتن گرفتن .قرار شد يه روزي براشون كلاس بذارم كه اون روز كليد اون دو تا كلاسي كه دانشگاه قرار بود يكي از اون ها رو بهمون بده گم شده بود و كلاس برگذار نشد و من تو راهرو دانشگاه به چنتا از دانشجوها جاهايي كه مشكل داشتن رو باهاشون كار كردم.يكي از بچه ها بهم مرتبا زنگ مي زد و مي گفت آقا محمد هرچقدر كه بخاي بهت پول مي دم اصلا ميام دنبالت ميارمت منتتم قبول مي كنم دوباره برت مي گردونم ، فقط اين سخت افزار رو به من ياد بده(منم انقدر ناراحت شدم نه به خاطر اينكه ازم خواهش كرده بود بخاطر اينكه مگه من كي هستم كه يكي انقدر بخواد منت منو بكشه خودش رو كوچك كنه و اين حرفها رو به من بزنه هر چقدر كه بيشتر صحبت مي كرد من بيشتر عذاب مي كشيدم و ناراحت تر مي شدم. بهش گفتم دوست من ، اين چه حرفهاييه كه مي زني من كيم كه تو بخاطر يه درس لعنتي بخواي خودتو انقدر تحقير كني.اصلا مساله پول نيست رفت و آمد نيست باور كن وقتش رو ندارم بنده خدا خيلي اسرار مي كرد ولي من اصلا وقتش رو نداشتم.بعد از اون پيشنهادها دوباره بهم دانشجوها پيش نهاد تدريس چنتا درس ديگه رو كردن اما من چون وقتش رو نداشتم قبول نكردم.واقعا به حال خودمون متاسفام كه با وجود استاد هايي با مدرك فوق ليسانس و دكتري يك دانشجوي كارداني مثل من بياد و اون درس رو 100 درصد بهتر از خودشون به دانشجوهاشون ياد بده.اين يه ننگ نيست .سر كلاس آيين زندگي بودم يكي از دوستانم گفت من فلان موضوع رو نمي فهمم(تو درس سخت افزار) مي شه كمكم كني بعد براش طوري توضيح دادم كه خودمم كف كردم گفت محمد تو چرا استاد نمي شي تو رو خدا ترم بعد تو اين درس رو تدريس كن).(آخه ترم بعد ديگه اين استاد نيست كه بخواد اين درس رو تدريس كنه).

اساتيد محترم با كمال احترام برا همتون متاسفم -

من اصلا نمي خوام با اين مطالبي كه گفتم از خودم تعريفي .... كرده باشم اما واقعا واقعيت اين است تو دانشگاه هاي ما.از اجتماع و محيط خانوادگيمون هم خيلي ناراحت هستم چون محيطي نيست كه من بخوام خيلي عالي و همانطوري كه مي خوام پيش برم.از وقت و بي وقت مهماني رفتن و مهماني برگزار كردن و شلوغيه بيش از حد خسته شدم اصلا آروم نيستم ، با والدينم كه مي گم باهام احساس همدردي مي كنن اما در عمل بر عكس نشون مي دن.بالاخره ما هم به محيطي اروم آري از هرگونه بي نظمي و... نياز داريم.

- يكمم شما پدر مادرها ما فرزندانتون رو كه خيلي هم ازمون توقع دارين درك كنين. –

نمي دونم چطوري بايد اين پست رو تموم كنم.ولي اگر زياده روي كردم از همگي معذرت مي خوام.

اما با وجود تماميه اين حرفها فقط به هدفم فكر مي كنم هركس و هرچيزي هم بخواد منو ازش دور كنه و بينمون فاصله بندازه در قبالش صبر مي كنم و از قبل هم بيشتر تلاش مي كنم.

شما هم برام دعا كنيد تا زندگيم آروم و آروم تر شه و به هدفهام برسم.

فعلا.

فرم تماس با مدیریت MTCanada

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز