اولين و كامل ترين وبلاگ فارسي در رابطه با تحصيل در خارج از كشور.

در صورتی که علاقه مند به افزودن وبلاگ mtcanada به لیست وبلاگ های خود هستید،خواهشمندم تنها با عنوان:
"هدف من: كانادا:تورنتو،ونکور/امریکا/استرالیا ، تحصيل-كار و زندگي"
لینک دهید و چنانچه مایل هستید وبلاگ خود در لیست وبلاگ های منتخب این وبلاگ افزوده شود در قسمت نظرات، آدرس و عنوان وبلاگ خود را منتشر نمایید.
-باتشکر از توجه و همکاری شما- ؛ مدیریت وبلاگ : محمد

(كپي برداري از مطالب وبلاگ mtcanada فقط با ذكر منبع مجاز مي باشد.)
MTCanada.Blogspot.Com
MTCanada.blogfa.com (*آدرس جدید بدون فیلتر وبلاگ mtcanada)

۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

اتنخاب واحد (2)



 سلام به همگی بالاخره نتایج امتحان رو هم اعلام کردند و همگی فهمیدیم چه گندی زدیم.
توجه.توجه.اصلا نمره های درس های خود را تا وقتی که نتایج اعلام نشده است پیش بینی نفرمایید چون کپ می کنید.
یادم می یاد تا 1هفته پیش می شستم برا خودم محاسبه می کردم مثلا اگر این نمرات رو بیارم معدلم چند می شه وای اگه انقدر این درس رو پایین بشم اونقدر اون یکی درس رو بالا بشم معدلم چقدر پایین میاد یا بالا می ره.خلاصه.
حسابی ناراحت بودم از نمرات پیش بینی شده از جانب خودم و معدلی که از اون نمرات بدست آمده بود.
چند روز پیش رفتم تو سایت دانشگاهمون تا ببینم نتایج آمده یا نه! دیدم یکی از درس هام نتیجش اومده وقتی نمره اون درسمو دیدم کفم بردید .از اونی که خودم پیش بینی کرده بودم خیلی بالاتر شده بودم.هر روز تقریبا دوبار چک می کردم سایتو که نتایج نمراتمو ببینم تا روز پنجشنبه 08/11/88.
اون روز تیم پیروزی(سرور استقلاله :)) ) با پیکان و استقلال با ابو مسلم بازی داشت.پیروزی در قزوین استقلال هم در تهران بازی داشت.
پیروزی که سرور استقلاله ساعته 14 فکر می کنم بازی داشت و استقلال هم که پرسپولیس سرورشه ساعت 16:55 .
آقا و خانمی که شما باشید ما منزل مادربزرگمون بودیم یک دوستی دارم اونجا که از زمان هنرستان با همیم و خلاصه خیلی رفیقیم اونم تصمیم داره بره کانادا بالاخره داریم یار گیری می کنیم دیگه اقا هر کی می خواد بیاد تو تیممون ما حاضریم.بسم الله.
بهم زنگ زد گفت می خواد ساعت 13 بره استادیم (استادیوم آزادی) بازی استقلال رو تماشا کنه.این دوستم اقا ناصر گل از طرفدارای پرپاقرص استقلاله منم که پرسپولیسی ، گفت میای بریم استادیوم ،منم که تا حالا استادیوم نرفته بودم ، از شر درس . دانشگاه و امتحان ها هم تازه راحت شده بودیم گفتم بریم یه ریکاوری هم کرده باشیم یکم روحیمون هم عوض شه .قرار شد 13:15 حرکت کنیم با هم.13:15 شدش با هم راه افتادیم چند قدم برداشته بودیم که برف شروع کرد به باریدن ، ای بابا یک ماه و نه روز نباریدی اد باید امروز بباری خدا رو شکر ولی دهنمون تا استادیوم صافه دیگه خلاصه ناصر گفت محمد بیا برگردیم گفتم نصف راه رو اومدیم کجا برگردیم گفت بیا برگردیم چتر بردارم و کلاه سرم کنم گفتم من دیگه حاله برگشتنو ندارم بیا بریم بی خیال.گفت باشه طفلک.رفتیم مترو آزادی اونجا ماشین داره برا استادیوم ،سوار شدیمو خلاصه حرکت کردیم تو می نی بوس ناصر گفت محمد هر چی می گم بلا نسبته تو ناراحت نشیا گفتم باشه شروع کرد به طرفداران پرسپولیسیو تیم پیروزی توهین کردن اقا اومدم دهنمو وا کنم بگم بسه دیگه یهو بهم گفت دهنتو وا کنی لوت می دم می گم پرسپولیسی هستیا کلی زدیم باهم زیر حنده گفتم دهنتو بد این بازی....
خلاصه ما سکوت کردیمو هرموقع خواستیم نفس بکشیم می گفت لوت می دما .رسیدیم استادیوم عجب برفی میومد خلاصه یه نیم ساعتی وایستادیم پشت درب ورزشگاه تا درب رو باز کردند و رفتیم تو خلاصه بلیط خریدیمو رفتیم جایگاه 22 که لیدر ها در بالاترین ردیف صندلی ها دور هم جمع می شن ، از بالا سه رودیف به پایین رو به خودشون اختصاص داده بودند ناصر هم که قبلا هیئت مدیره ی باشگاه استقلال عوض نشده بود لیدر بود و با همشون رفیق بود منم رفتم بالاترین ردیف روی صندلی نشستم که روبه روی خط وسط زمین قرار گرفته بود چند دقیقه ای نگذشته بود که دیدم چند تا لیدر گردنکلفت دارن میان سمت من و هر کی که مثل من روی صندلی های اون سه ردیف بالا نشسته بود رو بلندشون می کردند و می گفتن که برین پایین بشینین به من که رسیدن پرویی کردم سر جام نشستم تکونم نخوردم یارو داشت هی اصرار می کرد که ناصر گفت ولش کن اون با منه از اون به بد لیدره هوامو خیلی داشت.خلاصه منم داشتم با گوشیم بازی پرسپولیسو گوش می دادم که 3-1 به نفع پیروزی بازی به پایان رسید.بازی استقلال هم رفته رفته شروع شد و شعارهای این طرفدارهای آبی پوش پایتخت هم ای خدا.
هرچی می گفتن من بلند نه ها یواش بر عکسشو به خدشون می گفتم کلی می خندیدم.
.لی بگم تو خونه پای تلویزیون به نظرم حالش بیشتر تا تو ورزشگاه چون قشنگ می تونی بفهمی که چه اتفاقایی تو بازی افتاده با توضیح گزارشگر و صحنه های آهسته ای که نشون می ده بهتر می تونی بفهمی که جریان از چه قرار بوده ولی تو ورزشگاه همه هی از هم می پرسن چی چشد چی شد که زد کی شوت زد نمی دونم که دعوا کرد.
بازی اونجا هم 3-1 شد به نفع استقلا  ما هم اومدیم منزل .یکشنبه یعنی امروز هم انتخاب واحد داریم الان واحد هامو انتخاب کردم  و خیالم کلی راحته این ترم ترم آخرمه و 20 واحد بیشنر ندارم البته با کارآموزی و پروژه 20 واحد می شه.
واحد هامم با موفقیت انتخا کردم دیکه مثل انتخاب واحد قبلی کلی خلاقیت به خرج ندادم و از تکنیک هام استفاده نکردم چون این ترم بگوش بودم می دونستم کی و چه ساعتی انتخاب واحد دارم.به خاطر همین آماده باش بودم.
داشتم از کارنامم می گفتم که یهو یاد استادیوم فوتبال افتادم،ر.ز پنجشنبه همون روز بازی رفیقم بهم زنگ زد گفت درس ۀیین زندگی رو چند شدی گفتم مگه اومده نتایجش گفت آره برا من که اومده ، گفتم به خشکی شانس خونه مادر بزرگمینا کامپیوتر بود اما مودم نداشت خلاصه گفتم چی کار کنم چی کار نکنم یهو یاد موبایلم افتادم بله دیگه تکنولوژی پیشرفت کرئه خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری.سیمکارتی که تو گیشیم بود سیم کارت ایرانسلم بود خوش بختانه ، بخاطر همین می شد به اینترنت متصل شد ، گفتم قبل رفتن یه رسید بگیرم 128 تومان بیشتر شارژ نداشت گفتم خدا کنه بتونم نتایج رو ببینم.خلاصه سریع سایت دانشگاهمونو باز کردمو user و pass ام رو وارد کردم وارد سیستم شدم رفتم سراغ لینک کانامه ها روی لینک کارنامه این ترمم کلیک کردم تا بازشه دیگه داشتم از خوشحالی می مردم گفتم ممنونتم خداوند و دمت گرم ایرانسل خیلی حال دادی یکمه دیگه هم وایسا تا کارنامم Load بشه.
20-30 ثانیه صبرکردم کارنامم باز شد وای چی می دیدم نتایج درخشانی که رقم زده بودم وای هیچ کدمشون با نتایج پیش بینی شده ی خودم قابل مقایسه نبود همه بالا فوق العاده بالاتر از نمراتی که پیش بینی می کردم حتی معدلم با اینکه 2 تا درسم هنوز اعلام نشده بود نتایجش اما فوق العاده بالا بود به گرد پای معدلی که خودم دراورده بودمم نمی رسید.
نمراتم واقعا چشم گیر و قابل توجه بود و غیر قابل قیاس با نمرات پیش بینی شده ی خودم. برای مثا درس آیین زندگی.که دوستم بهم زنگ زده بود گفته بود چند شدی من حداکثر پیش بینی می کردم بشم 16 ولی چی می دیدیم وای خدای من 20 شده بودم سایر نمراتمم به همین ترتیب خیلی توپ بودن.
آخه استاد درس آیین زندگیمون گفته بود تمام سوال ها از پرسشهای آخر درسها میاد و اصلا خارج از اونها سوا نمی ده.
بعد وقتی که رفتم سر جلسه امتحان همه سوال ها تماما از عین کتاب به جز دوتا سوال که هر کدوم 2 نمره داشت اصلا تو کتابمون نبود من انقدر کتابمو توپ خونده بودم که اگه ازم می پرسیدین فلان جواب تو کدوم صفحه است صفحه که هیچی خطشم بهتون می گفتم.یک استاد دیگه ولی مرتبط با همین درس اونجا بود صداش زدم گفتم من هرچی فکر می کنم اصلا نمی دونم این دوتا سوال تو کتابمون بوده یا نه چه برسه به اینکه بهشون پاسخ بدم شما می تونید راهنماییم کنید که تو این دوتا سوال مرتبط با  چه فصل و کدوم درسه"؟ یک زره به سوال ها نگاه کرد گفت این دوتا سوال اصلا تو کتابتون نبوده و نمی دونم چرا استادتون ارائه داده.
خلاصه اون دوتا سوال رو با معلومات خودم ÷اسخ دادم و مثل اینکه درست هم پاسخ داده بودم که 20 شده بودم.چون مثل اینکه استادمون اصلا اهل ارفاغ و این مثائل نبوده.
خلاصه این ماجراهای جالب تو این چندروزه برام اتفاق افتاده بود گفتم به یک پست تبدیلش کنم شاید برای شما هم جالب باشه.
یه خبر مهمتر و توپ تر اینکه دانشگاهمون چندروز پیش طی اطلاعیه ای زمان تشکیل کلاس ها رو از 17/11/88 اعلام کرده بود امروز که صفحه اصلیش رو چک می کردم طی اطلاعیه مهمی گفته بود که به دلیل امتحانات بهمن ماه و ثبت نام ورودی های جدید زمان تشکیل کلاس ها 1/12/88 می باشد.با این وجود چون امتحان های من 1/11/88 به پایان رسیده بود من 1 ماه تعطیلم.دمش.ن گرم می تونم حسابی به زبانم برنامه زبانم بپردازم و استراحت کنم.
شاد باشید.
ایام به کام.

۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

زمان پاسخگويي به سوالات و نظرات شما

لينك مطالب منتخب پیشین این وبلاگ:

  1. راهنماي چگونگي دريافت پذيرش و بورسيه تحصيلي
  2. روش ثبت اختراع در کانادا
  3. معرفي دو كتاب بسيار مفيد براي يادگيري زبان
  4. يك جمله اي هميـشه يادت باشه
  5. تمامي پرش ها و پاسخ هاي مربوط به تحصيل در خارج از كشور
  6. داستان انتخاب واحد
  7. توصيه نامه

با سلام خدمت همه ي مخاطبان گرامي و دوست داشتني وبلاگ MTCanada.اميدوارم در هركجاي اين كره ي خاكي كه هستيد پيروز و سربلند و موفق باشيد.
از ان دسته از دوستاني كه به وبلاگ خودشون سر مي زنند و لطف مي كنند نظرات خودشون رو نسبت به وبلاگ خودشون مطرح مي كنند و در كنار نظراتشون سوال هاي خودشون رو مطرح مي كنند كمال تشكر را دارم.
مطمئن باشيد كه حتما از نظرات شما دوستان عزيز و گرامي در هرچه بهتر كردن اين وبلاگ استفاده مي كنم.
سوال هاي شما دوستان و پاسخ به آنها است كه اين وبلاگ را براي شما دوست داشتني و جالب مي كنه.
اميدوارم كه تا همين امروز توانسته باشم قدمي كوچك براي رسيدن شما دوستان به پاسخ سوال هاتون برداشته باشم.
دوستان عزيزي سوال هايي پرسيده بودند كه حتما به انها پاسخ خواهم داد.(البته در همان پست و قسمت نظراتي كه سوالتون رو مطرح كرده ايد.)
روز پنجشنبه آخرين امتحانم است.

دوستان عزيز سعي مي كنم جمعه 02/10/88 يا شنبه 03/10/88 به سواهايي كه پرسيده بوديد تا آنجايي كه دانشم ياري كند پاسخ دهم.

پس تا بعد.

به خداي بزرگ و مهربان مي سپارمتون.

سالم و پيروز باشيد.

دوستار همگيتون : محمد


۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

رفتم به جنگ آقا غوله

لينك مطالب منتخب پیشین این وبلاگ:

  1. راهنماي چگونگي دريافت پذيرش و بورسيه تحصيلي
  2. روش ثبت اختراع در کانادا
  3. معرفي دو كتاب بسيار مفيد براي يادگيري زبان
  4. يك جمله اي هميـشه يادت باشه
  5. تمامي پرش ها و پاسخ هاي مربوط به تحصيل در خارج از كشور
  6. داستان انتخاب واحد
  7. توصيه نامه

سلام به همه اميدوارم كه حالتون خوب باشه و در نبودم و غيبت طولاني ام روزگار خوشي را سپري كرده باشيد.خدمت دوستاي گلم عرض كنم كه امتحان هاي ترمم (نيم سال اول 88-89) از 19/10/88 شروع شده و تا 1/11/88 ادامه دارد.درسها و مطالب واقعا سخت شدن اونم مقصر خودم هستم بايد در طول ترم خوب مطالعه مي كردم تا الان اين فشاري كه روم هست كم مي شد.البته اوصلا از اون دسته از افرادي نيستم كه همه كاراشون و مطالعشون شب امتحانه نه اصلا ولي بعضي وقتها مسائلي پيش مياد كه نمي توني اونطوري كه مي خواستي درس بخوني كه اين درست نيست از نظر من من معتقدم تحت هر شرايطي (هر شرايطي) بايد به اصولي كه براي خودت معين كردي پايبند باشي ، كم كاريه خودم بود.

ولي جاي نگراني نيست چون درسها رو (با وضعي كه اين استادها در بيان و انتقال دانششون به دانشجو دارن) سر كلاس ياد مي گيرم فقط شب امتحان بايد دوره كنم.

امروز كه دارم براتون اين پست رو مي نويسم 24/10/88 ساعت 3:38 دقيقه است.امروز امتحان رياضي كاربردي(همون رياضي 6 يا 7 معروف) داشتم واي بچه هايي كه دارن يا پاس كردن مي دونن من چي مي گم.از ديروز بكوب دارم تمرين حل مي كنم و درس مي خونم ديگه پدرم درومده.

ديروز از ساعت 10 يا 11 بود كه شروع كردم به خوندن(نگيد كه معجزه كردم كه با اين همه مطالب آماده بشم براي امتحان كه ساعت 8:00 امروز بود) خلاصه عزمم رو جذب كردم كه تا اخر شب تمومش كنم كه 1 مبحث موندش تا ساعت 00:30 داشتم مي خوندم ديگه داشتم ميمردم مثل اين مست ها تلو تلو مي خوردم حالا راس 00:30 يازي بارسلونا شروع شد ديگه كلافه شدم از يه طرف واقعا دلم مي خواست بشينم و بازي رو تماشا كنم (كه تا 2:15و2:30) طول مي كشيد از يه طرفم 8 صبح امتحان داشتم. تايمر خاموش شدن خودكار تي وي رو ، رو 30 دقيقه تنظيم كردم كه اگر خوابم برد تا صبح روشن نمونه .ولي يكم ديدم بعد بي خيال شدم كه نم نم نم نم خوابم برد آلارم موبايلمم رو ساعت 4 و 5 ست كره بودم كه بيدار شم و اون يك مبحثي كه مونده بود رو بخونم و بقيه مطالب رو دوره كنم.با كمي تاخير بيدار شدم و ائن مطالب باقي مانده رو هم توپ ياد گرفتم ديگه هيچي از قلم نيافتاده بود اماده آماده بودم برم به جنگ آقا غوله(امتحـــــــــــــــــــــــــــــــــــان).

اينم تا يادم ترفته بگم كه استاد ما خيلي ماهه گفته بود كه 3 تا سوالي كه مي دم عين جزوست و حتي اعدادشم تغيير نمي كنه ، آخر اون مبحثي كه باقي مونده بود يك تمريني بود كه زياد سخت نبود ولي براي اونهايي كه مبحث درس رو بلد نبودند همون اقا غوله بود اونم عالي ياد گرفتم رفتم دانشگاه تو راه هم مروري كردم و ديگه منتظر اين بودم كه برم و زودتر امتحان رو بدم تا از شرش خلاص شم.نمي دونم چي شد ولي شد ، انقدر فرمول و محاسبات داره اين رياضيه كه همش بعضي هاش يادم مي رفت يا با مبحث ديگه اي قاتي مي كردم.ما يه برگه ورود به جلسه امتحان داريم در ابعاد 4*7 سانتي متر تقريبا جم و جوره ، نشستم اونايي كه مشكل ايجاد كرده بود رو با اتود ، كم رنگ پشتش نوشتن تا در زمان لزوم ازش استفاده كنم.رسيدم دانشگاه و رفتم بالاي بالاي دانشگا البته با اتوبوس.(بابا پز نمي دم باوركنيد خيلي بزرگه شنيدم بيشتر از 72 هكتاره ، خوب ديديد كلاس نمي ذارم بزرگه ديگه) آره خلاصه رفتم بالا ، امتحان تو سوله ورزشي برادران كه اون هم فوق العاده بزرگ بود برگذار مي شد. همه ي امتحان هاي ما بخاطر شرايط آب و هوايي( برف و بارون و ...) با نيم ساعت تا خير شروع مي شه(باز دمشون گرم اينو خوب اومدن ولي نمي دونم چرا ترم هاي پيش كه زمستون مي شد از اين كارا نمي كردن آهان احتمالا رئيس برگذاركننده امتحانات دوست داشته نيم ساعت زودتر بخوابه اي امان از دست اين دل پر حرف كه چيزي نگم بهتره) ،رفتيم پيش بچه ها دوستا رفقا (حالا همچين مي گه دوستا رفيقا ... انگار با 200 300 نفر دوسته )نه بابا سه نفر بيشتر نبودم كلي خنديديم و تا شروع امتحانات پشت درب هاي بسته لرزيديم. اره جاتون خالي.خلاصه درب باز شدش سريع رفتيم سر جاي خودمون نشستيم يه فكري به سرم زد ، فرمول هايي كه همش قاتي مي كردم و يادم مي رفت رو همه رو روي ميز نوشتم(مي دونم كار غلطي كردم ولي باور كنيد احتياج داشتم بهشون آخه نمي شد با اتود و مداد نوشت رو ميز) خلاصه برگه رو كه بهم دادن 5 تا سوال بود واي خداي من چي مي ديديم بيشتري ها عين جزوه ولي فقط اعدادش تغيير كرده بود ، ولي 3 تاش كپه جزوه بود خلاصه 4 تا سوال رو نوشتم رسيدم به سوال اخري سوال 5.

فكر مي كنيد چي ديدم؟

يه سوالي كه از دو قسمت الف و ب داشت بعد گفته بود از اين دوتا يكي رو به دلخواه حل كنيد؟

حالا الف و ب چي بودند؟

فقط اينو بدونديد كه هر دوتاشم بلد بودم اما الف رو خيلي خيلي خيلي توپ بلد بودم.

صفحه اخر اون مبحثي كه گفته بودم مونده بود صبح بلند شدم خوندمش دقيقا دو تا سوال اون رو يكي سوال رو در قسمت الف و ديگري هم در قسمت ب داده بود بعد اعداد كپ جزوه داشتم مي مردم از خوشحالي دمت گرم استاد با مرام با غيرت خيلي حال دادي.

الف رو انتخاب كردم تا في خالدونشم براش نوشتم و حل كردم.

كلي كيفم كوكه.

گفتم برسم خونه بعد از استراحت خاطره امروز رو به يه پست تبديل كنم.

اميدوارم كه خوشتون اومده باشه.

ممنون كه به وبلاگ خودتون سر مي زنيد ولي قول مي دم امتحانام تموم بشه بيشتر پست منتشر كنم.

برام دعا كنيد.

دوستدار همگيتون : محمد

فرم تماس با مدیریت MTCanada

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز